خرید و فروش کودکان؛ با کامیون یا اشانتیون
😢😱😵
درهای کامیون نارنجی حمل گوشت در اتوبان مدرس تهران باز می شود و به ناگهان ماشین های پشتی، چشمان شان حدود 50 کودک کار را می بیند که در هم لولیده اند. تصمیم می گیرند با پلیس تماس بگیرند، اما پلیس 110 به این گزارش پاسخ میدهد: «خب چیه؟ الان چی می خوای شما؟». تماس با آگاهی و سازمان بهزیستی و دیگر ارگان ها بی فایده می ماند. کودکان بی هیچ مداخله ای می روند تا سرنوشت شان در کوچه پس کوچه های شهر گم شود.
😢😱😵
درهای کامیون نارنجی حمل گوشت در اتوبان مدرس تهران باز می شود و به ناگهان ماشین های پشتی، چشمان شان حدود 50 کودک کار را می بیند که در هم لولیده اند. تصمیم می گیرند با پلیس تماس بگیرند، اما پلیس 110 به این گزارش پاسخ میدهد: «خب چیه؟ الان چی می خوای شما؟». تماس با آگاهی و سازمان بهزیستی و دیگر ارگان ها بی فایده می ماند. کودکان بی هیچ مداخله ای می روند تا سرنوشت شان در کوچه پس کوچه های شهر گم شود.
فاطمه دانشور، عضو شورای اسلامی شهر تهران بارها درباره خرید و فروش کودکان، قاچاق اعضای بدن آنها و گم شدن شان در محله های تهران خبر داده است. بیشتر این کودکان والدین فقیر یا معتادی دارند که گاه هیچ وقت دنبال یافتن فرزندان شان هم نمی روند. به گفته او در بسیاری از موارد اعضای بدن این کودکان قاچاق شده و بعد از مدت ها جسد برخی از آن ها در بیابان ها بدون کلیه و چشم رها می شود.
دانشور پیش تر هم نسبت به خرید و فروش و قاچاق اعضای بدن کودکان هشدار داده بود. او دو سال پیش به خبرگزاری های ایران خبر داد در حاشیه های شهر تهران کودکان با قیمت 100 هزار تومان فروخته می شوند و برخی از این موارد در بیمارستان ها اتفاق می فتد. با وجود تماس های مکرر مددکاران بیمارستان ها با سازمان بهزیستی اما هیچ اقدامی در این خصوص صورت نگرفته است.
فقر مالی و اعتیاد دلیل اول فروش کودکان است؛ چه دختران فراری که ناخواسته باردار شده اند و به دلیل ممنوعیت سقط جنین در ایران، تن به فروش فرزندان خود می دهند و چه مادران کارتن خواب و معتاد که در روابط زناشویی یا برای تهیه مواد تن به همخوابگی داده اند اما از پس تامین هزینه معیشت نوزادان خود بر نمی آیند. خریداران اما دو گروه عمده را تشکیل می دهند: خانواده های نابارور یا متکدیان که کودکان را برای کار یا گدایی خریداری می کنند.
فرآیند اجرایی فرزندخواندگی در ایران مستلزم هماهنگی میان بخش ارگان های مختلفی است که گاه سال ها به طول می انجامد و به هیچ کجا هم نمی رسد. در این پروسه سازمان بهزیستی، اداره سرپرستی قوه قضاییه، نیروی انتظامی، مراکز درمان ناباروری و سازمان پزشکی دخیل هستند. آن هم در کنار فهرست طولانی انتظار برای دریافت کودک. در این مسیر برخی از خانواده های نابارور روی به خرید نوزاد یا کودک می آورند. طبق آمار سازمان بهزیستی سالیانه بین 800 تا هزار کودک به فرزندی سپرده می شوند، در حالی که 23 هزار کودک در خانه های کودک و نوجوان سازمان بهزیستی هستند که «سرپرست با صلاحیت و موثر» ندارند. 87 درصد از این کودکان، بد سرپرست نام گرفته اند.
گزارش های بسیاری وجود دارد که نشان می دهد بسیاری از نوزادانی که فروخته می شوند، به کودکان گدا سپرده می شوند تا دل رهگذران را به درد آورده و دست به جیب شان کنند. گاه بدن این نوزادان برای دردآورتر شدن قصه شان، خشونت های خریدار را متحمل می شود. چشمهایی که نابینا می شود یا بدن هایی که با آتش می سوزد. هرچه ظاهر کودکان آسیب دیده تر باشد انگار پول بیشتری به جیب سردسته آن ها می رود.
قیمت این نوزادان و کودکان تا 5 میلیون تومان هم می رسد. دخترها یک میلیون تومان بیشتر از پسرها قیمت دارند و خانواده های نابارور باید پول بیشتری برای خرید آنها بپردازند. نوزادان و کودکانی که برای گدایی در نظر گرفته می شوند، قیمت کمتری دارند. در بسیاری موارد هم اعضای بدن شان قاچاق می شود یا برای گدایی ماهیانه اجاره داده می شوند اما کودکانی که از خانواده های معتاد خریداری می شوند گاه نوزادانی گرفتار اعتیاد هستند که مادران شان هنگام باداری و پس از آن مواد مخدر مصرف کرده اند، در نتیجه دچار بدن هایی ضعیف یا بیمار هستند. این نوزادان عمر چندانی ندارند و گاه بدون گذر از کودکی، در آغوش گدایان یا خریداران جان می سپارند.
در سال 1385 اصفهان یکی از پر سر و صداترین پرونده ها را در این خصوص داشت. در آن سال باندی در این شهر کشف شد که برای 7 سال به خرید و فروش کودکان مشغول بود. در آن باند یک پزشک، سه ماما، سه پرستار و دو کارمند ثبت احوال فعالیت می کردند.
@@
ماماها فروشنده و زوج های نابارور را شناسایی می کردند و زنان باردار در کلینیک شخصی پزشک این گروه بستری می شدند. کارمندان ثبت احوال نیز شناسنامه های کودکان را به اسم خریداران صادر می کردند. قیمت هر نوازد در آن پرونده 10 میلیون تومان ذکر شده بود که 1 میلیون تومان به فروشنده ها می رسید.
به گفته اعضای آن باند، بیشتر مشتری ها از اهالی کشورهای خلیج فارس بودند که بیشتر تقاضای نوزاد دختر داشتند.
برخی گزارش های دیگر حاکی از خرید و فروش کودکان در شهرهای مرزی و جنوب ایران است. دلالان این کودکان را گاه تا 5 میلیون تومان خریداری می کنند و سپس به کشورهای عربی خلیج فارس می فرستند. در برخی موارد دختران تا سن بلوغ نگهداری می شوند و سپس به ازدواج خریدار در می آیند.
اما کودکان اجاره ای حکایت دیگری دارند. آنها هر روز صبح جمع آوری شده و در محله های مختلف شهرها رها می شوند. این کودکان موظف اند در طول روز مبلغ مشخصی را از شهروندان گدایی کنند و اگر نتوانند این مبلغ را تهیه کنند، ناچار به کارهای دیگری می شوند. از کار در کارگاه های غیرقانونی تا هم خوابگی با صاحبان کار.
به گفته مددکاران کودکان پرونده هایی هم وجود دارد که این دختران به ازای فروش بیشتر الکل و مواد مخدر به خریداران پیشنهاد داده می شوند. تن و بدن آنها جایزه ای است برای خریداران نمونه که گاهی هم در ازای این هم خوابگی اجباری، به کودکان یک شیشه لاک یا یک وعده غذایی می دهند.
عامل این خشونت ها بر سر کودکان در بسیاری موارد خود خانواده ها هستند که برای تامین هزینه زندگی یا مواد مخدر، فرزندان شان را برای کار به خیابان می فرستند اما پس از اطلاع از سواستفاده های جنسی حاضر به پذیرفتن آن ها نیستند. آبرو در اینجا بالاتر از سرنوشت کودکان است. در نتیجه یا آنها را برای همیشه در خیابان ها رها می کنند یا آنها را می فروشند.
در میان کودکان خیابان و کوچه پس کوچه ها که نه شناسنامه ای دارند و نه گاه نام پدر یا مادرشان را می دانند؛ گروهی هم مهاجر هستند. بیشتر آنها اهالی افغانستان هستند و برای کسب درآمد به ایران فرستاده شده اند. بیشتر آنها در خانه های تیمی به همراه یک سرپرست که گاه تنها چند سالی از آنها بزرگ تر است، زندگی می کنند و مورد آزار و اذیت های فیزیکی و جنسی قرار می گیرند.
بنا به گزارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان قاچاق کودکان به ایران در سال های جاری بیشتر از 10 درصد افزایش داشته است. انستیتو جنگ و صلح نیز در گزارشی مربوط به سال 2011 خبر داد این کودکان پس از جمع آوری توسط ماموران، مدتی در کمپ ترانزیت برای پس فرستاده شدن نگهداری می شوند و بدون دریافت وعده ای غذا مجبور به کار هستند. برخی از این کودکان در حالی به افغانستان برگردانده می شوند که خانواده هایشان در ایران هستند و هیچ کس را در مقصد ندارند.
تا پیش از سال 1381 هیچ قانونی به مقابله با خرید و فروش کودکان در ایران نپرداخته بود. در آذر ماه آن سال مجلس شورای اسلامی با تایید شورای نگهبان قانون حمایت از کودکان و نوجوانان را به تصویب رساند که در ماده 3 آن هر گونه خرید، فروش، بهره کشی و به کار گیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق، ممنوع شده است. مجازات مجرمان برای جبران خسارات اما تنها 6 ماه تا یک سال زندان یا جزای نقدی از 1 تا 2 میلیون تومان تعیین شده است.
در کنار این قانون، مسوولان طرح های ضربتی را هم اجرا کرده اند. به عنوان نمونه، مناطق «خاک سفید» و «اتابک» تخریب شدند تا بلکه دیگر مکانی برای خرید و فروش کودکان وجود نداشته باشد و یا طرح هایی مثل عقیم سازی زنان کارتن خواب در مجلس شورای اسلامی مطرح شد، اما هیچ کدام از این طرح های ضربتی به آنچه بر سر این نوزادان و کودکان می آید پایان نمی دهد. آنها همچنان در کوچه پس کوچه ها یا بر سر چهار راه ها مشغول گدایی هستند، به کار مشغول شده اند یا گاه بدن های زخم خورده شان در اطراف شهر پیدا می شود. شب های بی ستاره این کودکان یکی پس از دیگری می گذرد؛ بی آنکه کودکی را بچشند. بدن های آنها به ناگاه در دستان بزرگسالان بالغ می شود و در کامیون های حمل بار، جا به جا می شوند.
به گفته اعضای آن باند، بیشتر مشتری ها از اهالی کشورهای خلیج فارس بودند که بیشتر تقاضای نوزاد دختر داشتند.
برخی گزارش های دیگر حاکی از خرید و فروش کودکان در شهرهای مرزی و جنوب ایران است. دلالان این کودکان را گاه تا 5 میلیون تومان خریداری می کنند و سپس به کشورهای عربی خلیج فارس می فرستند. در برخی موارد دختران تا سن بلوغ نگهداری می شوند و سپس به ازدواج خریدار در می آیند.
اما کودکان اجاره ای حکایت دیگری دارند. آنها هر روز صبح جمع آوری شده و در محله های مختلف شهرها رها می شوند. این کودکان موظف اند در طول روز مبلغ مشخصی را از شهروندان گدایی کنند و اگر نتوانند این مبلغ را تهیه کنند، ناچار به کارهای دیگری می شوند. از کار در کارگاه های غیرقانونی تا هم خوابگی با صاحبان کار.
به گفته مددکاران کودکان پرونده هایی هم وجود دارد که این دختران به ازای فروش بیشتر الکل و مواد مخدر به خریداران پیشنهاد داده می شوند. تن و بدن آنها جایزه ای است برای خریداران نمونه که گاهی هم در ازای این هم خوابگی اجباری، به کودکان یک شیشه لاک یا یک وعده غذایی می دهند.
عامل این خشونت ها بر سر کودکان در بسیاری موارد خود خانواده ها هستند که برای تامین هزینه زندگی یا مواد مخدر، فرزندان شان را برای کار به خیابان می فرستند اما پس از اطلاع از سواستفاده های جنسی حاضر به پذیرفتن آن ها نیستند. آبرو در اینجا بالاتر از سرنوشت کودکان است. در نتیجه یا آنها را برای همیشه در خیابان ها رها می کنند یا آنها را می فروشند.
در میان کودکان خیابان و کوچه پس کوچه ها که نه شناسنامه ای دارند و نه گاه نام پدر یا مادرشان را می دانند؛ گروهی هم مهاجر هستند. بیشتر آنها اهالی افغانستان هستند و برای کسب درآمد به ایران فرستاده شده اند. بیشتر آنها در خانه های تیمی به همراه یک سرپرست که گاه تنها چند سالی از آنها بزرگ تر است، زندگی می کنند و مورد آزار و اذیت های فیزیکی و جنسی قرار می گیرند.
بنا به گزارش کمیسیون حقوق بشر افغانستان قاچاق کودکان به ایران در سال های جاری بیشتر از 10 درصد افزایش داشته است. انستیتو جنگ و صلح نیز در گزارشی مربوط به سال 2011 خبر داد این کودکان پس از جمع آوری توسط ماموران، مدتی در کمپ ترانزیت برای پس فرستاده شدن نگهداری می شوند و بدون دریافت وعده ای غذا مجبور به کار هستند. برخی از این کودکان در حالی به افغانستان برگردانده می شوند که خانواده هایشان در ایران هستند و هیچ کس را در مقصد ندارند.
تا پیش از سال 1381 هیچ قانونی به مقابله با خرید و فروش کودکان در ایران نپرداخته بود. در آذر ماه آن سال مجلس شورای اسلامی با تایید شورای نگهبان قانون حمایت از کودکان و نوجوانان را به تصویب رساند که در ماده 3 آن هر گونه خرید، فروش، بهره کشی و به کار گیری کودکان به منظور ارتکاب اعمال خلاف از قبیل قاچاق، ممنوع شده است. مجازات مجرمان برای جبران خسارات اما تنها 6 ماه تا یک سال زندان یا جزای نقدی از 1 تا 2 میلیون تومان تعیین شده است.
در کنار این قانون، مسوولان طرح های ضربتی را هم اجرا کرده اند. به عنوان نمونه، مناطق «خاک سفید» و «اتابک» تخریب شدند تا بلکه دیگر مکانی برای خرید و فروش کودکان وجود نداشته باشد و یا طرح هایی مثل عقیم سازی زنان کارتن خواب در مجلس شورای اسلامی مطرح شد، اما هیچ کدام از این طرح های ضربتی به آنچه بر سر این نوزادان و کودکان می آید پایان نمی دهد. آنها همچنان در کوچه پس کوچه ها یا بر سر چهار راه ها مشغول گدایی هستند، به کار مشغول شده اند یا گاه بدن های زخم خورده شان در اطراف شهر پیدا می شود. شب های بی ستاره این کودکان یکی پس از دیگری می گذرد؛ بی آنکه کودکی را بچشند. بدن های آنها به ناگاه در دستان بزرگسالان بالغ می شود و در کامیون های حمل بار، جا به جا می شوند.
No comments:
Post a Comment